نوشته شده توسط : خالد پنجشيري

تنم تنها، دلم تنها، وجودم غرق تنهایی

ترا خواهم نگارمن تو آیی یا نمیایی

چرا مغرور گردیدی گمانم است که دانستی

جهانی را برافروختی تو با انوار زیبایی

تمنا است و که باشی تمام لحظه هایم تو

مرا به لحظه ها سوگند توام بس یک تمنایی

خدایم راند،جهانم سوخت،همه دارو ندارم رفت

خودم ماندم، تو ماندی و یک عالم بانگ رسوایی

نجاتم ده ازاین ماتم تو ای مشکل گشای من

نگردد باز هرآن درکه تو با دستانت نگشایی



:: بازدید از این مطلب : 237
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 28 / 6 / 1389 | نظرات ()